محل تبلیغات شما

اصلا نمی دونم چی باید بگم رشته کلام از دستم می ره تند تند نمی نویسم

از هفته قبل شروع می کنم،تعطیلات هفته پیش و اربعین ما کرج بودیم خونه مامانینا خیلی جالب نبود بچه ها شبا جاشوندعوص شده بود خوب نمی خوابیدن و روزا چون همش آدمهای جدید می دیدن ی کم اذیت کردن نمی دونم گفته بودم داداش سومیم  بنده وخدا دوماه پیش از بالای دیوار باغش می افته و جفت پاش می شکنه که یکیش عمل داشته و پلاتین و یکیش گچچشمتون روز بد نبیند خیلی اذیت شد و ما ی سر رفتیم خونشون ببینیم و بعدم ی سر با خودشون رفتیم ویلاشون،تو این دوماه همش خونه بود هرازگاهی با ویلچر رفته بود بیرون  خوش گذشت اما این داداش سه تا دختر ناز داره که دوتاشون دوقلو هستن و حسابی بچه دوست اما بچه ها از اینا فراری بودن و مدام گریه می کردن داداش قبل این اتفاق ی استخر شیک و بزرگ ساخته بود و محوطه کلا موزاییک کرده بود اما این اتفاق افتاد دیگه نشده بود بریم باغی.خلاصه ناهار اونجا بودیم و زن داداش جدیدم با داداش آخری اومد و مامانیناهام بودن، فکر کنم اینم نگفته بودم که داداش آخرین به سلامتی زن گرفت و اردیبهشت عروسیش بود.انشاالله خوشبخت بشن. زن داداش دوسال ازم من کوچیکتره دختر زیبایی و خوش اخلاق البته خیلی باهم فرق داریم،اهل آرایش و مد.و کلا این چیزاس شدید و از اهل شهر همسر منو بعد ازدواج اومده کرج برای زندگی،و آشنایشون کاملا اتفاقی بودهو بهم معرفی شدن.حالا بعدا شاید تعریف کردم.خلاصه از باغ ما بعد ناهار اومدیم شهر خودمون مامان و بابا اصرار داشتن بمونیم اما باتوجه به اذیت بچه ها من واقعا دیگه کشش نداشتم انگاری بابا البته ناراحت شده بود بعد رفتن ما.

 امروز وقت دندون پزشکی دارم ک انشاالله می رم برای پر کردن دندون، 

این روزا شهرمون قشنگ و بارونی من و دوقلوها هم خونه ایم و غروب می ریم خونه آبجی اکثر روزا و امروزم که من وقت دکتر دارم زحمت بچه ها کردن آبجی،واقعا خطرناک شدن و نگهداریشون سخته عین جاروبرقی می مونن.

ی کوچولو ناراحتم و نگران پارمیس کوچولو ی مدت ی چشمش می خارونه و قرمز و بی حال ،دکتر چشم پزشک کودکان هنوز پیدا نکردم باجناق داداش بزرگم چشم پزشک اطفال،ی قطره بهمون دادن بگیریم تلفنی باهاشوندصحبت کردیم،گفتن اگه تا چند روز خوب نشد حتما ی دکتر تو شهرتون ببرید بچه ها دعا کنین خوب بشه.

 

دیشبم ی سر رفتیم اسباب بازی فروشی ی تاب و ی کامیون خیلی بزرگ برای بچه ها خریدیم خیلی باحاله هر دو شون توش جا می شن اول می خواستیم دوتا بخریم تا دعوا نکنن اما فعلا یکی خریدیم ببینیم چی میشه چیزی که هست الان براشون جذابه اما به طور کل مال بالای سه سال این کامیونت.

با اجازه برم که کم کم بیدار می شن دوقلوها

 

وابستگی یا عدم آن مساله این است

برگشت خواهری و بابا سعید

اولین بارون های پاییزی

ی ,داداش ,بچه ,ها ,خیلی ,خونه ,بچه ها ,ی سر ,سر رفتیم ,شده بود ,زن داداش

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها